همه ماجراها از باغ پشت خانهی سیندی و فرانک شروع شد. بارباپاپا اینجا به دنیا آمد. اولش فقط یه بارباپاپای کوچک بود در زیر خاک و بعد، این بارباپاپای کوچولو بزرگ شد، بزرگ شد و بزرگتر شد. بارباپاپا از زیر خاک میاد بیرون تا خورشید رو ببینه و بازی کنه... بارباپاپا میتونه خودش رو به هر شکلی که خواست دربیاره و کارهایی رو که دوست داره انجام بده.