مرا احیا کرد - معرفی کتاب عملیات احیا توسط حسام آبنوس

ایام نویسا
ایام نویسا

️محسن ذولفقاری؛ هر کتابی برای چگونگیِ رسیدن به دستم داستانی دارد. "عملیات احیا" نیز از این قاعده مستثنی نبود. این کتاب در هنگام بازگشت از مراسم خسته‌کننده جایزه جلال برایم پراهمیت شد. در صف خروج با آقای حسام آبنوس هم‌کلام شدیم. ایشان گفتند: "با این اثر اشک ریختم". تعجب کردم. چرا باید روایت یک شرکت دانش‌بنیان اشک‌درآور باشد؟ اما از کلام یک کتاب‌خوان و منتقد حرفه‌ای هم نباید به سادگی گذشت. دعا دعا می‌کردم در صف خروج از تالار وحدت که به هر نفر بسته‌ای بزرگ می‌دادند آثار برگزیده، داخل آن باشد و همان شب این اثر را شروع به خواندن کنم. اما زهی خیال باطل. به جای کتاب، کباب گذاشته بودند! این موضوع در لابه‌لای انبوه کارهایم به گوشه ذهنم رفت. در حالی فراموشی بود که مهدی احمدیان از حسینیه هنر(مشهد) تماس گرفت و قراری باهم گذاشتیم.‌ ختم جلسه‌مان چند کتاب از تاریخ شفاهی پیشرفت بهم هدیه داد. یکی‌اش "عملیات احیا" بود. همان روز خارج از نوبت آن را به اول لیست آوردم. دو روزه تمامش کردم و مرا احیا کرد. زنده کرد. امید را به من تزریق کرد. روحیه داد. انگیزه داد. کتاب قصه داشت اما قلم نه. واژه‌های تخصصی زیاد داشت اما تخصصی در کارگردانی واژگان نه. در حد و اندازه جایزه جلال که نوبل ایران است نبود اما ارزش و جایگاه خود را دارا بود. پرش‌های زمانی‌اش زیادی داشت اما بعضی مطالبش آدم را میخکوب می‌کرد. "عملیات احیا" داستان احیا یک کارخانه است که مدیری جوان آن را سرپا می‌کند اما قصه‌ها و درس‌های مدیریتی در آن کم است و من خواننده بیشتر از این حرف‌ها توقع داشتم. در کل در یک جمله: اشکم را درآورد! وقتی خودم خواندم فهمیدم حرف حسام آبنوس چه‌قدر درست بود.

کتاب عملیات احیا,بهترین کتاب های نمایشگاه کتاب,حسام آبنوس عملیات احیا,کتاب برگزیده جایزه جلال آل احمد,پر فروش ترین کتاب ها

توضیحات

️محسن ذولفقاری؛ هر کتابی برای چگونگیِ رسیدن به دستم داستانی دارد. "عملیات احیا" نیز از این قاعده مستثنی نبود. این کتاب در هنگام بازگشت از مراسم خسته‌کننده جایزه جلال برایم پراهمیت شد. در صف خروج با آقای حسام آبنوس هم‌کلام شدیم. ایشان گفتند: "با این اثر اشک ریختم". تعجب کردم. چرا باید روایت یک شرکت دانش‌بنیان اشک‌درآور باشد؟ اما از کلام یک کتاب‌خوان و منتقد حرفه‌ای هم نباید به سادگی گذشت. دعا دعا می‌کردم در صف خروج از تالار وحدت که به هر نفر بسته‌ای بزرگ می‌دادند آثار برگزیده، داخل آن باشد و همان شب این اثر را شروع به خواندن کنم. اما زهی خیال باطل. به جای کتاب، کباب گذاشته بودند! این موضوع در لابه‌لای انبوه کارهایم به گوشه ذهنم رفت. در حالی فراموشی بود که مهدی احمدیان از حسینیه هنر(مشهد) تماس گرفت و قراری باهم گذاشتیم.‌ ختم جلسه‌مان چند کتاب از تاریخ شفاهی پیشرفت بهم هدیه داد. یکی‌اش "عملیات احیا" بود. همان روز خارج از نوبت آن را به اول لیست آوردم. دو روزه تمامش کردم و مرا احیا کرد. زنده کرد. امید را به من تزریق کرد. روحیه داد. انگیزه داد. کتاب قصه داشت اما قلم نه. واژه‌های تخصصی زیاد داشت اما تخصصی در کارگردانی واژگان نه. در حد و اندازه جایزه جلال که نوبل ایران است نبود اما ارزش و جایگاه خود را دارا بود. پرش‌های زمانی‌اش زیادی داشت اما بعضی مطالبش آدم را میخکوب می‌کرد. "عملیات احیا" داستان احیا یک کارخانه است که مدیری جوان آن را سرپا می‌کند اما قصه‌ها و درس‌های مدیریتی در آن کم است و من خواننده بیشتر از این حرف‌ها توقع داشتم. در کل در یک جمله: اشکم را درآورد! وقتی خودم خواندم فهمیدم حرف حسام آبنوس چه‌قدر درست بود.