کنسرت رامیز قلیف در تبریز

تبریز امروز
تبریز امروز

تبریز امروز: رامیز سون محبت را به خاک سپرد - رامیز قلیف درگذشت، عالم موسیقی داغدار شد! تار رامیز قلیف از دستش به زمین افتاد. رامیز، ایلک محبت ، اولین عشق زمینی را به پایان رساند و مانند برگ‌های پاییزی با خاک درآغوش شد! دیروز، موسیقی آذربایجان یکی از بزرگ‌ترین ستارگانش را از دست داد. استاد بزرگ، جادوگر تار، رامیز قلیف در ۷۸ سالگی از این دنیا به سوی عالم جادوی ابدی کوچ کرد. او با هر زخمه‌اش، موسیقی آذربایجان را در قلب انسان‌های زنده جهان جاودانه کرد؛ هر زخمه‌اش صدایی بود که روح عاشقان و موغام‌خوانان را در تارهای سازش زنده نگه می‌داشت. شبی آسمان اردبیل، شبی تبریز و شبی تهران با صدای تار رامیز قلیف جان گرفت و به نغمه‌ای سحرآمیز گوش سپرد. هر زخمه‌اش دل‌ها را به لرزه درآورد و چشم‌ها را از اشک پر کرد. زیرا او تنها موسیقی نمی‌نواخت – حسرت‌ها، شادی‌ها و آرزوهای انسان‌ها را در تارهای سازش می‌خواند.پیکر رامیز معلم در آرامگاه فخری، زیر اشک‌های ابرهای باکو، به سوی سفر ابدی بدرقه شد. در چشمان خانواده، شاگردان، دوستان و عاشقان موسیقی اشک و در دل‌هایشان دردی بی‌صدا باقی ماند. تارها بر دیوارها آویخته شدند، زیرا دستان رامیز دیگر به آن سیم‌ها نخواهد خورد. رامیز قلیف تنها یک نوازنده تار نبود – او یک مکتب، یک چراغ بود.تار در دست رامیز سخن می‌گفت، می‌گریست، می‌خندید... هر زخمه‌اش یک داستان، یک عشق، یک سودا، یک میهن‌پرستی بود. روحت شاد باد، رامیز معلم! صدای تارت مانند ستاره‌ای در آسمان‌ها و رودی بر زمین جاری خواهد ماند. با نغمه‌هایت در دنیا نغمه‌ای ابدی شدی.

توفیق وحیدی آذر,رامیز قلیف,کنسرت تبریز

توضیحات

تبریز امروز: رامیز سون محبت را به خاک سپرد - رامیز قلیف درگذشت، عالم موسیقی داغدار شد! تار رامیز قلیف از دستش به زمین افتاد. رامیز، ایلک محبت ، اولین عشق زمینی را به پایان رساند و مانند برگ‌های پاییزی با خاک درآغوش شد! دیروز، موسیقی آذربایجان یکی از بزرگ‌ترین ستارگانش را از دست داد. استاد بزرگ، جادوگر تار، رامیز قلیف در ۷۸ سالگی از این دنیا به سوی عالم جادوی ابدی کوچ کرد. او با هر زخمه‌اش، موسیقی آذربایجان را در قلب انسان‌های زنده جهان جاودانه کرد؛ هر زخمه‌اش صدایی بود که روح عاشقان و موغام‌خوانان را در تارهای سازش زنده نگه می‌داشت. شبی آسمان اردبیل، شبی تبریز و شبی تهران با صدای تار رامیز قلیف جان گرفت و به نغمه‌ای سحرآمیز گوش سپرد. هر زخمه‌اش دل‌ها را به لرزه درآورد و چشم‌ها را از اشک پر کرد. زیرا او تنها موسیقی نمی‌نواخت – حسرت‌ها، شادی‌ها و آرزوهای انسان‌ها را در تارهای سازش می‌خواند.پیکر رامیز معلم در آرامگاه فخری، زیر اشک‌های ابرهای باکو، به سوی سفر ابدی بدرقه شد. در چشمان خانواده، شاگردان، دوستان و عاشقان موسیقی اشک و در دل‌هایشان دردی بی‌صدا باقی ماند. تارها بر دیوارها آویخته شدند، زیرا دستان رامیز دیگر به آن سیم‌ها نخواهد خورد. رامیز قلیف تنها یک نوازنده تار نبود – او یک مکتب، یک چراغ بود.تار در دست رامیز سخن می‌گفت، می‌گریست، می‌خندید... هر زخمه‌اش یک داستان، یک عشق، یک سودا، یک میهن‌پرستی بود. روحت شاد باد، رامیز معلم! صدای تارت مانند ستاره‌ای در آسمان‌ها و رودی بر زمین جاری خواهد ماند. با نغمه‌هایت در دنیا نغمه‌ای ابدی شدی.