لیلا پیامی از تاورت دریافت میکند که به او میگوید خونشو را پیدا کند و آزاد کند تا بتواند اسپکتور را زنده کند. هارو از قدرت آمیت برای سلاخی آواتارهای دیگر خدایان مصری استفاده میکند قبل از اینکه آمیت را آزاد کند، که او را به عنوان آواتار جدید خود انتخاب میکند، در حالی که لیلا یواشبتی خونشو را پیدا میکند و او را آزاد میکند. لیلا از تبدیل شدن به آواتار جدید خونس امتناع میورزد، بنابراین او به تنهایی با آمیت مقابله میکند و بر او چیره میشود. در همین حال، اسپکتور از ماندن در میدان نی به تنهایی امتناع میورزد و به جای آن تصمیم میگیرد به دوات بازگردد و گرانت را نجات دهد. با کمک تاورت، آنها از دروازههای اوزیریس فرار میکنند و دوباره در بدن خود بیدار میشوند. خونشو بازگشت آنها را احساس میکند و دوباره با آنها پیوند میزند و بدن آنها را التیام میبخشد و قدرت آنها را بازیابی میکند. لیلا متوجه میشود که اگر چند آواتار خدایان، آمیت را از یک آواتار در حال مرگ به بدن فانی متصل کنند، میتوان آمیت را شکست داد، بنابراین او بهطور موقت با تاورت پیوند میزند. هارو، آمیت و پیروانشان شروع به قضاوت همه افراد در قاهره میکنند تا اینکه اسپکتور، گرانت، لیلا و خونشو وارد نبرد شوند. هارو بر اسپکتور و گرانت غلبه میکند و تقریباً آنها را میکشد تا زمانی که هر دو سیاهپوست شده و دوباره بیدار میشوند و متوجه میشوند که به نحوی وحشیانه او را شکست دادهاند. اسپکتور و لیلا میتوانند آمیت را به بدن هارو ببندند و دوباره او را زندانی کنند. خونشو از اسپکتور میخواهد که هارو و آمیت را اعدام کند، اما اسپکتور امتناع میکند و به خونشو دستور میدهد که او و گرانت را از خدمتشان رها کند. اسپکتور و گرانت دوباره خود را در «پناهگاه» خیالی مییابند، اما آن را رد میکنند و تصمیم میگیرند به زندگی مشترک جدید خود ادامه دهند. در یک صحنه متوسط، یک هارو فلج شده از بیمارستان روانی ربوده میشود و توسط جیک لاکلی، جایگزین سوم اسپکتور و گرانت، که هنوز با خونشو در ارتباط است، اعدام میشود. (دنبال = دنبال )