شهرآشوب، قسمت دوم_میرزا رضاقلی گزمه به شهرآشوب پیشنهاد بیشرمانه و میده و ...
u_30379121
شهرآشوب میبینه گزمه چشم طمع بهش داره یاد حرف مادرش می افته که گفته بوده یه زن کامل خونه دار باید ازین حب قتال داشته باشه ، چشمش به کاغذی می افته که از پشت آینه زده بوده بیرون، دوتادسته مو رو به کاغذ چسبونده بوده و از خوندن کاعذ سه قدم به قهقرا میره ...
داستان,قصه گویی,قصه های واقعی