نکند آتش غم بر جگرم بگذاری داغ حسرت به دو چشمان تَرَم بگذاری نکند در پسِ این هقهق بارانی من اشک ما را به حساب دگرم بگذاری تا گل عاطفه جوشید به سر شاخهی مهر باغبانا نکند بیخبرم بگذاری پر طاووسی عشقم به وفا رنگین است پای خود را نکند روی پرم بگذاری وقتی از خواب زمستانی خود برخیزم سوی گلزار تو آیم، اگرم بگذاری من که دلبستهی عشقم خودمانیم سزاست تا فراسوی زمان منتظرم بگذاری گفته بودی که دل زار مرا شاد کنی نازنینا نکند سر به سرم بگذاری سائل لواسانی