دکلمه شاعر شهر اندوه (شعر نصرت رحمانی / صدای شاهین اسنا)

بیغوله
بیغوله

دکلمه شاعر شهر اندوه شعر: نصرت رحمانی با صدای: شاهین اسنا پادکست رادیو کایاک پاییز 1404 . آدرس پادکست کایاک https://castbox.fm/va/5624076 پلی لیست دکلمه ها • دکلمه . شاعر نشدم در دل این ظلمت جاوید تا شعر مرا دختر همسایه بخواند شاعر نشدم تا دل استاد اگر خواست احسنت مرا گوید و استاد بداند ‌ ‌شاعر نشدم تا به لبم بوسه بکارند بر آج تنم عاج تن تشنه بسایند اشعار مرا با دف و تنبور بخوانند یا نام مرا مونس لب ها بنمایند ‌ ‌شاعر نشدم تا بنویسند که: نصرت ما تشنه ی آغوش هوس‌خیز تو هستیم مستانه گنه در شب تاریک چه زیباست برخیز و بیا کز می اشعار تو مستیم ‌ ‌این نغمه ی من نیست ببندید دهان را خواهم به لب چشمه ی خورشید بمیرم من شاعر بازو و لب و سینه نبودم خواهم که در این ظلمت جاوید بمیرم ‌ ‌دردم همه این است در این تیره شب تلخ زنجیر به اشعار من گمشده بستید می‌سوزم ازین زخم چه‌‌گویم، چه سرایم؟ آواز مرا در ته لب ها بشکستید ‌ ‌من مرد جذامی شدم از زخم زبان ها شعر است مرا مرهم هر زخم، درین شام گیرم که گریزند ز من هر کس و ناکس ای شعر به گورم بنشینی به سرانجام ‌ ‌آوازه نخواهم اگر آواز بخوانم زین شهرت بیهوده در اندوه و پریشم «شاعر نی ام و شعر ندانم که چه باشد من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویشم»‌ . مرداد 1334

دکلمه,دکلمه شعر,شعر,آهنگ,شاهین اسنا

توضیحات

دکلمه شاعر شهر اندوه شعر: نصرت رحمانی با صدای: شاهین اسنا پادکست رادیو کایاک پاییز 1404 . آدرس پادکست کایاک https://castbox.fm/va/5624076 پلی لیست دکلمه ها • دکلمه . شاعر نشدم در دل این ظلمت جاوید تا شعر مرا دختر همسایه بخواند شاعر نشدم تا دل استاد اگر خواست احسنت مرا گوید و استاد بداند ‌ ‌شاعر نشدم تا به لبم بوسه بکارند بر آج تنم عاج تن تشنه بسایند اشعار مرا با دف و تنبور بخوانند یا نام مرا مونس لب ها بنمایند ‌ ‌شاعر نشدم تا بنویسند که: نصرت ما تشنه ی آغوش هوس‌خیز تو هستیم مستانه گنه در شب تاریک چه زیباست برخیز و بیا کز می اشعار تو مستیم ‌ ‌این نغمه ی من نیست ببندید دهان را خواهم به لب چشمه ی خورشید بمیرم من شاعر بازو و لب و سینه نبودم خواهم که در این ظلمت جاوید بمیرم ‌ ‌دردم همه این است در این تیره شب تلخ زنجیر به اشعار من گمشده بستید می‌سوزم ازین زخم چه‌‌گویم، چه سرایم؟ آواز مرا در ته لب ها بشکستید ‌ ‌من مرد جذامی شدم از زخم زبان ها شعر است مرا مرهم هر زخم، درین شام گیرم که گریزند ز من هر کس و ناکس ای شعر به گورم بنشینی به سرانجام ‌ ‌آوازه نخواهم اگر آواز بخوانم زین شهرت بیهوده در اندوه و پریشم «شاعر نی ام و شعر ندانم که چه باشد من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویشم»‌ . مرداد 1334