برای من کسی را چیزی مگویید، من به آن راضی ام، فیه ما فیه، مولانا

تعداد بازدید : 4 | تاریخ انتشار : 13 اردیبهشت 1403 09:00 | مدت زمان : 00:02:21 | دسته بندی : فرهنگ و هنر

در متن فیه ما فیه آمده: «مرا خویی است که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود. اینک جماعتی خود را در سماع بر من می‌زنند و بعضی یاران ایشان را منع می‌کنند مرا آن خوش نمی‌آید و صد بار گفته‌ام «برای من کسی را چیزی مگویید من به آن راضی‌ام». آخر من تا این حد دل دارم که این یاران که به نزد من می‌آیند، از بیم آن که ملول نشوند شعری می‌گویم تا به آن مشغول شوند و اگر‌نه من از کجا شعر از کجا؟ واللّه که من از شعر بیزارم و پیش من ازین بتر چیزی نیست. همچنانکه یکی دست در شکمبه کرده است و آن را می‌شوراند برای اشتهای مهمان؛ چون اشتهای مهمان به شکمبه است مرا لازم شد. آخر آدمی بنگرد که خلق را در فلان شهر چه کالا می‌باید و چه کالا را خریدارند آن خَرد و آن فروشد اگرچه دون‌ترِ متاع‌ها باشد. من تحصیل‌ها کردم در علوم و رنجها بردم که نزد من فضلا و محقّقان و زیرکان و نغول‌اندیشان آیند تا بر ایشان چیزهای نفیس و غریب و دقیق عرض کنم. حق تعالی خود چنین خواست آن همه علم‌ها را اینجا جمع کرد و آن رنج‌ها را اینجا آورد که من بدین کار مشغول شوم. چه توانم کردن؟» من، کجــا…؟ باران، کجــــا…؟ باران کجـــا وُ راهِ بی پایان، کجا؟ این دل دل زدن؛ تا منزلِ جانان، کجــا؟ آه… ای دل هر چه کویت، دورتـــر دل، تنگ تــر! مشتـاق تــر در طریقِ عشق بازان مشکلِ آسان، کجــا؟ مشکلِ آسان کجـــا؟